امروز برای پرینت حدود 50 صفحه بیرون رفتم. شاید مثل خیلیها باید به اولین مغازه که میرسیدم، میرفتم داخل و پرینت را میگرفتم ولی من اخلاقی دارم که همه جا نمیروم. یعنی منظورم این است که طرفم را میبینم، بعد کارم را میگویم. خیلیها برایشان فرق نمیکند که چه مغازهای باشد، مهم کار خودشان است. ولی من احساس میکنم باید تا آنجا که میتوانم احتیاط بکنم. یعنی بروم سراغ مغازهدارهایی که حداقل علیالظاهر به خدا پیغمبر و اون دنیا اعتقاد داشته باشند. و مهمترین گزینه برای من، مالشون حلال باشه. شاید بگوید خب از کجا میفهمی یا اینکه مگر همچین چیزی گیر میآید؟ به نظر من اول اینکه همچین آدمهایی پیدا میشود و بعد اینکه گذشت اون زمون که فروشنده خودشون را مذهبی جلوه بدهند. به نظر من الآن دیگه هرکس بخواهد ظاهری مذهبی دارد و هرکس نخواهد نه. و حتی گاهی برعکس و مذهبیها هم تیپ نهچندان مذهبی میزنند تا خریدار داشته باشند. ولی من میگویم از اونجا که نمیشه تحقیق کرد آیا طرف ما، مال حروم و حلال سرش میشه یا نه، (تا مال حروم وارد زندگیمون نشه) ظاهر، توجیه و دلیل خوبی میتونه برامون باشه. به همین دلیل یک نگاه به مغازه طرف میاندازم. چیزی که عادیه بودن یک پوستر در مغازه. اما چه پوستری. مثلاً برای همین پرینت چندتا مغازه بود اما من رفتم سراغ مغازهای که عکس آقا و امام زده بود. به نظرم آدمی که حتی در این مقدار ارادت نشون میده باید بیشتر اهل مراعات باشه تا بقیه. مغازهای که محصولات خارجیاش رو طور دیگه تو ویترین میگذاره جور دیگه. همیشه کارم این بوده که از بین چندتا مغزه برم سراغ ظاهرالصلاحترینش. حداقل خیالم راحتتره.
در مورد مال حلال که باید خیلی مراقب باشیم. چیزی که به نظر من منشأ خیلی از گناههایی که این روزها باهاش درگیر هستیم. اون دنیاش که هیچ، اثر وضعیاش پدر آدم را جلوی چشماش میآره. از بیتوفیقیهایی که دنبال دلیلش میگردیم تا گناههایی که میکنیم. اما استادی میگفت، حتی زمانی که برای خرید مثلاً میوه به بازار میروید دقت کنید از میوههای جلوی چشم خریداران دیگه برندارید. (نه به این خاطر که بهتره!) بلکه به این خاطر که ممکنه یک فقیر و یتیمی نگاهش به اون افتاده و دلش خواسته و نتونسته بخره و اثر وضعی اون نگاه روی اون میوه باقی مونده. متأسفانه ما همهاش در فیلمهای هالیوودی دنبال چیزهایی ماورائی میگردیم. اگر به خیلی چیزها اعتقاد داشتیم که...
قبول اینها با خودتان.
پینوشتـ............................................................................
1. امروز حدود یکسال از اولین پست اولین وبلاگم میگذره. (آدرسش رو هم نمیدم!) اما به خودم این یک سال رو تبریک میگم. یکسال وبلاگ نویسی، چه تجربهی باحالی...
2. خبر غمبار پرواز شهادت گونه (به فرموده آقا) بچه هیئتیهای رهپویان بدجوری حالمو گرفت. خوش به حالشون. هرچند مسئولین هنوز به این نتیجه نرسیدهاند که عمدی بوده و حاج آقا انجوینژاد و بقیه میگن که بمبگذاری بوده، ولی به نظر من باید به خاطر این بمب گذاری به شیرازیها تبریک گفت که اینچنین وهابیها از اونها احساس خطر کردن که بمب براشون میگذارن. واقعاً دست مریزاد.
اطلاع رسانی
تبلیغاتآگهی صلواتی میپذیریم
440966بازدید | |||
^بالا^ |
|